مصاحبه با استاد جلیل رسولی


استاد جليل رسولي متولد 1326 در همدان است. اين هنرمند خوشنويس، سال ها نزد استاد حسن ميرخاني از بزرگ ترين خوشنويسان معاصر كشورمان به كسب تجربه پرداخته است. رسولي از معدود خوشنويساني است كه رنگ را به خدمت خط درآورد تا آثاري پديد آورد كه نقاشيخط با آنها معنا شود. شهرت اين استاد خوشنويسي ايران، مرزهاي كشور را در نورديده است و براي هنردوستان 4 گوشه دنيا چهره اي شناخته شده است. وقتي مجله معتبر «حروف» مصر، شماره اي ويژه براي معرفي اين استاد ايراني و آثارش منتشر مي كند، مي توان فهميد كه رسولي از چه جايگاه هنري برخوردار است. او با برگزاري نمايشگاه هاي متعدد در اروپا، آمريكا و آسياي جنوب شرقي يكي از پركارترين هنرمندان خوشنويس كشورمان است كه توانسته خوشنويسي ايراني را جهاني كند. در روزهايي كه استاد رسولي خودش را براي برگزاري نمايشگاهي از تازه ترين آثارش كه نزديك به 4 سال براي خلق شان زحمت كشيده است، آماده مي كرد، با او به گفت وگو نشستيم.

براي شروع مي خواهم در مورد هنري كه در دنيا، به نام خوشنويسي ايراني معروف شده است و تفاوت اش با آن چيزي كه به نام خوشنويسي در جهان عرب وجود دارد، صحبت كنيم.

    مطمئنا وقتي حرف از خوشنويسي به ميان مي آيد، بسياري يك مفهوم واحد را در نظر مي گيرند كه شايد تعبير درستي از اين هنر با تمام شاخه ها و زيرشاخه هايش نباشد.

بله همان طور كه شما گفتيد خوشنويسي ايراني با آن چيزي كه در جهان عرب وجود دارد، كمي متفاوت است. نستعليق كه خاستگاهش ايران است را شايد بتوان اوج نگاه متفاوت ايرانيان به مفهومي به نام خوشنويسي دانست. ايرانياني كه سعدي داشته اند و حافظ، مطمئنا نوع برخوردشان با هنري كه رابطه مستقيمي با شعر و شعور دارد، متفاوت است. در تمامي جهان آن چيزي كه از هنرمندان خوشنويس ايراني به چشم مي خورد، نوعي كرشمه هاي خاص را در بر مي گيرد كه آن را متفاوت از نمونه هاي مشابه خود مي سازد.

منظورتان تفاوت هاي اجرايي است يا مفهومي و محتوايي؟

هم در اجرا هم در محتوا. نستعليق ايراني تفاوت هاي بارز اين هنر را با نمونه عربي خود نشان مي دهد، اما بايد در همين ابتدا بگويم كه با آن كه ما نگاه ريزبينانه تري نسبت به اين هنر در مقابل كشورهاي عربي و شايد ترك داشته ايم، اما آنان از ما پوياتر و موفق تر بوده اند.

 

از چه جهت؟

خوشنويسي در آن كشورها ارج و قرب بيشتري دارد و مورد حمايت گسترده تري قرار مي گيرد. جشنواره هاي متعدي كه اين روزها در كشورهاي عربي برگزار مي شود، نوعي ارج گذاردن به هنر خوشنويسي است. حتي حركت هايي كه چند سالي است در زمينه نقاشيخط آغاز كرده اند و از همه جاي دنيا هنرمندان اين حوزه را براي برپايي نمايشگاه هاي متعدد دعوت مي كنند، نشان مي دهد كه خوشنويسي در اين كشورها به نوعي جلوتر از ماست.
خوب شد كه در مورد نقاشيخط صحبت كرديد. برخي معتقدند خاستگاه نقاشيخط ايران بوده است و برخي با اين امر موافق نيستند. مي خواستم ابتدا بدانم كه به صورت كلي نظر شما درباره اين هنر تلفيقي چيست و سپس آيا ما مي توانيم عنوان خوشنويسي را به شكل كلاسيك اش در اين زمينه براي نقاشيخط به كار ببريم.
ما به طور كلي نمي توانيم بگوييم كه كشور خاصي خاستگاه نقاشيخط بوده است؛ چه ايران و چه كشورهاي ديگر. اصولاهنر هايي همچون خوشنويسي كه به نوعي اشتراك جغرافيايي در اجرا دارند، اين طور هستند. اكنون نزديك به 5 دهه است كه نقاشيخط در ايران و كشورهاي ديگر به كار برده مي شود و در هر جايي هنرمندان مشي و مسلك خاصي براي اجراي اين هنر به كار برده اند. به نظر من در مورد تعريف نقاشيخط بايد يك نكته را از ياد نبرد كه اين شاخه از خوشنويسي در واقع نوعي نگاه خوشنويس است كه مي تواند حروف و كلمات را به اين شكل و شمايل در بياورد. اصلاهيچ شخص و كشوري نمي تواند بگويد كه نقاشيخط اختراع ماست. اين امر دقيقا مثل خوشنويسي كلاسيك مي ماند كه هر هنرمندي آمد، به حد خودش كار كرد و طرح و شيوه اي نو درانداخت. مثلادر دوره اي هنرمند خوشنويسي آمد و دور خط را بيشتر سياه كرد و خطاط ديگري آمد دور خط را كمتر كرد و كشيده هايش را بلندتر گرفت. نقاشيخط هم همين است و هر كسي نسبت به نگاه خويش مي آيد و آن را تغيير مي دهد. براي همين نمي توان در مورد نقاشيخط هم حكم كلي داد.

اين روزها جوانان گرايش بيشتري به نقاشيخط به نسبت خوشنويسي دارند. دليل آن چيست. آيا راحت تر مي توان در آن پيشرفت كرد؟
به نظرم كار كردن در حوزه نقاشيخط خيلي كار مشكلي است كه حتي به نوعي از خوشنويسي كلاسيك هم سخت تر است. كسي كه در اين حوزه كار مي كند، بايد تمام رمز، رموز و ريزه كاري هاي خوشنويسي را فراگرفته باشد و بعد نقاشيخط را انجام بدهد. البته يادمان نرود كه 30 تا 40 سال وقت مي خواهد تا كسي در زمينه خط كلاسيك بتواند استاد شود و كارش قابل قبول شود. الان نقاشيخط جايگاه خوبي پيدا كرده است. همين كه جوان هايي هستند كه كارشان بد نيست و شايد بتوان گفت بهتر هم خواهند شد، يعني اين كه نقاشيخط جايگاه خودش را پيدا كرده است. اكنون نقاشيخط در دنيا موقعيت خيلي خوبي پيدا كرده است كه نشانه خوبي براي آينده هنر خوشنويسي به شمار مي رود.

برخي از منتقدان معتقدند كه نقاشيخط به نوعي براي جلوگيري از زوال هنر خوشنويسي به وجود آمد. يا بهتر است بگوييم كه به وجود آمد تا اقبال عمومي نسبت به خوشنويسي به شيوه كلاسيك كم نشود. قبول داريد؟
جلوگيري كه خير. يك موقعي ما 20 سال پيش كار مي كرديم و اين هنر طرفداران خاص خودش را داشت كه امروز نيز همان ميزان علاقمند دارد. البته نمي توان انكار كرد كه خوشنويسي كلاسيك مخاطبانش كمتر شده است و در مقابل هنر نقاشيخط كيفيت و مخاطبان بيشتري دارد. به نظرم همين امر باعث رشد و پايداري خوشنويسي كلاسيك هم مي شود و از كمرنگ تر شدن اين هنر جلوگيري مي كند. چون بالاخره وقتي توجه ها جلب مي شود، خوشنويس مي آيد خط را پرورش مي دهد و به روزتر مي كند. خود اين امر باعث بها دادن به اين هنر مي شود. جالب اين است كه نقاشيخط به نوعي هركسي را جذب نمي كند. به عنوان مثال برخي كه به زباني اين كاره نيستند، يكي دو بار آثاري در اين زمينه خلق مي كنند و سپس اين شاخه هنري را كنار مي گذارند، چرا كه واقعا نقاشيخط كار مشقت باري است. هنري است كه هنرمند بايد سال ها كار كند تا نامش بدون امضا كنار اثر هم شناخته شود.

برخي از هنرمندان اين روزها شيوه هاي ديگري به غير از بر هم زدن ساختار هاي فرمي و رنگي خط، وارد نقاشيخط مي كنند. اين موضوع را چطور ارزيابي مي كنيد. به عنوان مثال يكي سيب سرخ وارد كارش مي كند و ديگري انار. اين سيب ها و انار ها مي توانند جزئي از نقاشيخط به شمار روند يا خير؟
من خودم اين نوع كار را نمي پسندم. من سال ها قبل زماني كتابت نهج البلاغه را كار كردم و در آن از نقش مرغ عشق كه در مضامين عرفاني ما سابقه طولاني دارد، بهره بردم. با اين حال در هيچ جاي ديگر عناصري شبيه به آن را به كار نبردم، اما اگر كسي بيايد نقاشي بكشد و چند خط خوشنويسي بگذارد كنارش، كار درستي نيست. به نظر من اين كار صحيح نيست كه كسي نقاشي بكشد و خطي كنارش باشد كه به آن نقاشيخط گفته شود، خيلي جذابيت ندارد. اين راه را برعكس رفتن است. اصلا مي دانيد به نظر من حضور نقاشان در حوزه خوشنويسي پسنديده نيست.

خوشنويسان وارد عرصه نقاشي شوند چطور؟
اگر پايه و اساس كارشان خط باشد، خيلي هم خوب است. حتي ما اين امر را مي توانيم در مورد برخي از نقاشان سقاخانه اي هم ببينيم كه در همان زمان هم جامعه هنري اين موضوع را پس زد و بجز يكي دو نقاش؛ ديگران در اين امر موفق نبودند.
اما آثاري از اين جنس در نمايشگاه هاي جهاني فروش خوبي هم دارند.
در بسياري از كشورهاي عربي هم به من مي گويند چرا شما در نمايشگاه هاي نقاشيخط شركت نمي كنيد و در مقابل چند نفر مي آيند و چند نشانه خوشنويسي را وارد نقاشي هايشان مي كنند و البته خوب هم فروش مي كنند. خب واقعيتش من موافق اين كار نيستم. به عنوان مثال هنرمند نقاشي مي آيد يك كار مدرن انجام مي دهد كه در پس زمينه اش چند كلمه به صورت خوشنويسي آورده شده است. چون چنين اثري جانمايه خوشنويسي را در بطن خويش ندارد، نمي تواند نقاشيخط نام گيرد، اما متاسفانه به اين نام فروخته مي شود.
ولي در مقابل اگر يك خطاط در محدوده تواني كه در نقاشي دارد، بيايد اين كار را بكند، در اينجا چون خط غالب است، بر همين اساس عيار كار خوشنويسي بالامي رود و ذره اي پايين نمي آيد. ولي وقتي يك نقاش مي آيد و به اين حيطه وارد مي شود، چون تسلط كافي به اصول خوشنويسي ندارد، كاري را عرضه مي كند كه سليقه مخاطب را كاهش مي دهد و اين اصلااتفاق خوبي نيست.
بايد خوشنويسي امروز ايران مديريت و راهبري شود. خوشنويسي كلاسيك و نقاشيخط به واسطه اين كه هردو مكمل هم هستند نيز به يك ميزان مورد توجه قرار مي گيرند. .

 

همان طور كه اشاره كرديد برخي از هنرمندان نقاشي سقاخانه اي در به كارگيري خط موفق بودند، مثل حسين زنده رودي. موافق هستيد؟
جليل رسولي: نمي توانيم بگوييم كشور خاصي خاستگاه نقاشيخط بوده است؛ چه ايران و چه كشورهاي ديگر. اصولاهنر هايي همچون خوشنويسي كه به نوعي اشتراك جغرافيايي در اجرا دارند اين طور هستند
موافقم و به نظرم كارهاي زنده رودي قشنگ است. چون كادربندي و تركيب بندي اصول خوشنويسي را مي شناخت. به غير از آنان، نقاشان ديگري مثل فرامرز پيل آرام يا حتي رضا مافي كه در جاي خودش هم خوشنويس بود و هم نقاش، در اين عرصه كارهاي بسيار خوبي را پديد آوردند، اما به نظرم كسان ديگري كه در اين زمينه ناآگاهانه كار مي كنند، موفق نيستند و به اين هنر ضربه مي زنند. به نظرم وقتي هنرمند نقاشي وارد اين عرصه مي شود، مي خواهد تا وقتي بازار داغ است، او هم از آن نفعي ببرد. البته بگذريم، چون آدم نمي تواند همه حرف ها را بزند و وارد حاشيه بشود. اين بحث خداي ناكرده دلخوري ايجاد خواهد كرد.
به نكته خوبي اشاره كرديد. موضوعي كه اكنون در حراجي هاي كشورهاي عربي به چشم مي خورد. راه دور نرويم همين حراج كريستي دبي كه بيشتر، رويكردش به اين سمت بوده و بيشتر خريداران آثار نقاشيخط هم عرب هاي پولداري هستند كه آن طور كه مي خواهند سفارش كار مي دهند. در مورد اين حراجي ها فكر نمي كنيد كه آنان كم كم دارند ذائقه هنر و هنرمند ايراني را تغيير مي دهند؟من در طول چنديدن دهه كار هنري ام هنوز كار سفارشي نكرده ام. البته اين حرف شما را قبول دارم كه تب بازار، نوع نگاه هنرمند را نيز تغيير مي دهد. بالاخره آدم بعد از سال ها كار هنري مي تواند به راحتي بفهمد كه سليقه بازار چگونه است. خيلي وقت ها در بسياري از كشورهاي عربي به من پيشنهاد هاي نجومي براي خلق يك كار سفارشي داده مي شود كه هرگز آن را قبول نمي كنم. البته اين واقعيتي غيرقابل انكار است كه اكنون در كشورهاي اطراف ايران در حال رخ دادن است. به عنوان مثال به من گفتند همين كار باغ ملكوت را در يكي از كشورهاي عربي بياور و ما هر قيمتي كه شما بگذاريد، مي خريم. من ولي كار درجه يك خودم را به ديگر كشورهاي نبردم، چون فكر مي كنم كه اين بخشي از هنر معاصر كشور است كه بايد به نام ايران در جهان عرضه شود. مي دانيد يكي از دلايلي كه اكنون اين جريان نادرست راه افتاده است، چيست؟
دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد. مثلاجهت دهي به هنر معاصر ما درست نبوده است.
دقيقا و بخشي از آن نيز برمي گردد به حضور منتقدان هنري. شما كه خود سال ها در اين زمينه كار كرده ايد، اين موضوع را بهتر از من مي دانيد. در حال حاضر بجز چند نفر، ما منتقد درست و حسابي در كشور نداريم. همه جاي دنيا اين منتقدان هستند كه راه و روش را به هنرمندان نشان مي دهند. جالب است كه من چندي پيش نمايشگاهي در فرهنگسراي نياوران برپا كردم كه حتي يك نفر در مورد آن نقدي ننوشت. خب اين مي شود عاقبت هنري مثل خوشنويسي. تازه اگر كسي هم بخواهد در اين زمينه نقد كند، چون ادبيات كار را نمي داند، نه تنها خدمتي به هنر نمي كند كه صدمه هم مي زند.
حرفتان را قبول دارم، اما به نظرم بخشي از آن نيز به خود خوشنويسان برمي گردد. خوشنويسي ايران چرا نمي خواهد سرانجام بگيرد. چرا اينقدر تضارب آرا در خوشنويسي ايران وجود دارد. يكي انجمن را مي زند و ديگري را انجمن قبول ندارد.
شما من را سال هاست مي شناسيد و مي دانيد كه من عضو هيچ انجمن و صنفي نبوده و نيستم. وليكن همان طور كه گفتيد، خوشنويسان در كل خيلي مشكل دارند. مثلايكي از هنرمندان با من تماس مي گيرد كه فلاني چنين چيزي گفته است و فلان و بهمان. ولي من مي گويم كه از هيچ چيز اطلاع ندارم. هنرمند بايد بنشيند و كارش را انجام دهد. من قضاوت نمي كنم كه چه كار كردم، هنرم بايد به قضاوت من بنشيند. اينجور كه من مي بينم وضعيت خوشنويسي هر روز بدتر از ديروز مي شود. يك موقع 2 تا دسته و گروه بودند و الان 40 گروه شده اند. البته بازهم مي گويم كه همه شان بايد با كار خودشان را ثابت كنند نه با حرف. به نظرم جمع كردن هنرمندان در كنار هم خيلي مشكل است. برخي كه اين وسط نه هنرمند هستند و نه هنردوست، به جاي اين كه بنشينند و كارشان را عرضه كنند، به دنبال جنجال هستند. هنر خوشنويسي هنر رياضت كشيدن است نه هنر جنجال و… .

نسل جوان را در هنر خوشنويسي چطور مي بينيد. برخي از منتقدان معتقدند كه نگاه نسل جوان به مفهوم هنر به طور كلي فانتزي است. جوانان مي آيند دنبال دم دست ترين كار براي هنرمندشدن! مثلابا پاشيدن رنگ روي بوم مي خواهند نام هنرمند روي خودشان بگذارند. اصلاچطور مي شود اين نسل را درست و اصولي آموزش داد و به مسير درست هدايت كرد؟
نكته خوبي است. حقيقتش را بخواهيد در برخي از كارها اين شكلي مي توان رگه هايي از هنر را مشاهده كرد، ولي اكثر آنها تاريخ مصرف دارند. مثلابه طور اتفاقي يك كاري درست مي كنند. همان طور كه شما گفتيد يكي مي آيد به بوم رنگ مي پاشد و وقتي كه اين را انجام مي دهد، نمي داند اين كار بايد با حساب كتاب انجام شود. ولي در كل اگر بخواهيم با ديدي كلان به موضوع نگاه كنيم، مي بينيم چنين آثاري ماندگار نخواهند بود، مگر كساني كه كارشان نوآوري دارد. البته در حوزه نقاشيخط به عنوان شاخه اي از خوشنويسي، برخي با اين تعريف مي خواهند زود هنرمند شوند. مثلاعده اي مي خواهند با تركيب هاي جديدي مثل تايپوگرافي كه در اين حوزه درآورده اند، ادعاي نو بودن مي كنند. ولي آدم وقتي خوب دقت مي كند، مي بيند كه بيشترشان كپي و تقليدي است.

اما ما با اين توصيف باز هم ادعا داريم كه خوشنويسي ايراني بايد به هر روش ممكن پايدار بماند. اين موضوع را چطور ارزيابي مي كنيد؟
خب همان طور كه عرض كردم اين امر مديريت هنري مي خواهد. مثلابايد خوشنويسي امروز ايران مديريت و راهبري شود. خوشنويسي كلاسيك و نقاشيخط به واسطه اين كه هردو مكمل هم هستند نيز به يك ميزان مورد توجه قرار مي گيرند. هنرمندي كه استعداد رنگ و فرم را دارد برود دنبال نقاشيخط و ديگري نه همان خوشنويسي كلاسيك را برگزيند. نگاه سختي وجود دارد كه برخي مي گويند خطاطي تنها اين است كه با مركب مشكي روي كاغذ سفيد صاف بنويسي. به آنان نمي توان خرده گرفت، چون دلشان براي هنر خوشنويسي مي سوزد و البته دفاع از آن را خوب بلد نيستند، اما اگر كسي مي آيد در كار نقاشيخط، بايد رنگ را بشناسد تا اثري را كه عرضه مي كند،در شان خوشنويسي قرار گيرد. ببينيد من اينقدر كه موزه هاي اروپايي رفتم و نقاشي نگاه كردم شايد خط نديده ام. كارهاي روي ديوار موزه لوور پاريس را چند بار ديدم. بسياري كه من را آنجا مي ديدند به من مي گفتند مگر تو نقاشي كه به موزه هاي نقاشي مي روي و من هم مي گفتم هر هنرمندي كه مي خواهد نقاشيخط كار كند بايد اصول و زيربناي نقاشي را بداند. هنرمند بايد بداند كه هنر در دنيا چه رشدي پيدا كرده و به كجا رسيده است. هنر معاصر امروز و خوشنويسي كه حالاما اينقدر مي گوييم تقدس دارد را بايد جوري ارائه كنيم تا جذابيت پيدا كند و جهاني شود.

من شنيده ام كه در برخي از كشورهاي عرب و به طور مشخص در امارات، مسوولان هنري شان در حال تاسيس موزه اي هستند كه مي خواهند اين هنر را از آن خود كنند. درست است؟
بله. در جهان عرب خيلي به خوشنويسي بها داده مي شود. البته اين را نيز بايد بگويم كه در اين كشورها علاقه مند به خوشنويسي هم زياد است. اين رابطه متقابل باعث مي شود كه مسوولان هم به خوشنويسي بها دهند. ولي بايد اذعان كرد كه به نوعي نقاشيخط دارد جاي نقاشي را در جهان هنر مي گيرد. شايد به عنوان شاخه اي از نقاشي يا شاخه اي از خوشنويسي. در هر صورت استقبال از اين هنر آنقدر زياد شده است كه همان طور كه در ابتداي اين بحث هم به آن اشاره شد حراج هاي منطقه را در دست خود گرفته است. اصلانگاه كنيد كه در همين حراجي ها فروش بزرگ متعلق به چه تابلوهايي بوده است. نقاشيخط راه خودش را پيدا كرده است. البته اگر حمايت شود مي توان اميدوار بود كه اين هنر، هم اصولي و هم علمي پيش برود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *